واااااااااااااااااااااااااای غزل
غزلی امشب حسابی از ذستت عصبانیم. اخه کلی درس داشتی
ولی اصلا توجه نمیکردی حواست جای دیگه بود وهمش میگفتی خسته شدم
ولی میدونم همه این بهونه هات برای نبودن بابا وحید.از دیشب همش بهونه بابا
وحیدو میگیری میگی چرا همش بابا باید بره بیمارستان مراقب بابایی باشه.کلی هم برای بابات گریه کردی ولی خب چاره چیه عزیزم باید یه کوچولو تحمل کنی.
خلاصه امشب با تمام این بهونه هایی که گرفتی درساتو خوندی .
فقط مونده دیکته شب که گفتی صبح مینویسیش.حالا صبح ببین چه بلایی میخوای سرم بیاری............
امشب که به خیر گذشت تا فردا ببینم چی پیش میاد.
خوابای خوب ببینی نمک بابا .
. مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی