اردوی مدرسه ای
دیروز وقتی غزل از مدرسه اومد گفت فردا اردوی مدرسه ای داره.کلی هم از این بابت خوشحال بود.
منم امروز وقتی میخواست بره مدرسه براش کلی خوراکی وعروسکی که مورد علاقه منو خودشه دادم ببره مدرسه.اسم عروسکشو صدف گذاشته ومیگه خواهریمه.
چون من این صدف خانمو خیلی دوسش دارم قبل اینکه بره مدرسه کلی سر به سر منو باباش گذاشت .
میگفت:اگه تو مدرسه گم بشه چی؟
یا اگه خودشو کثیف کنه؟......................................همینجوری ادا واصول دراورد تا سرویس اومد دنبالش وغزل خانمو برد مدرسه.
چند ساعت بعد منم برای دیدن معلمش رفتم مدرسه.واااااااااااااااااااااااااااااای چه خبر بود.کلاس اولیها همه تو حیاط بودنو بازی میکردن عین این جوجه های رنگی.
یاد بچگیهای خودم افتادم دلم میخواست دوباره بچه مدرسه ای باشم........
معلمشون میگفت ارومو قرار نداشتن که هر چه زودتر اردو رو شروع کنن.
غزل وقتی منو دید با دست عروسکش برام دست تکون دادوکلی خوشحال شد که من رفتمو اردوشونو دیدم.
منم چندتا عکس یادگاری از غزلو دوستاش انداختم.
اینم یکی از عکساشه.
کیمیا-غزل--ایدا-ملیکا