غزلغزل، تا این لحظه: 20 سال و 2 ماه و 26 روز سن داره

غزل کوچولو

خانواده ایران

                                     سلام به همه دوستای خوبم امروز اومدم تا یه سایت کامل و جامع رو بهتون معرفی کنم. ***خانواده ایران(تالار گفتگوی ایرانیان) این سایت از چند انجمن تشکیل میشه *خانه وخانواده *پزشکی *هنر *گفتگوی ازاد *موجودات زنده *بازی که هر کدوم از این انجمنهای زیر مجموعه خودشونو دارن. برای ثبت نام  میتونید از این ادرس استفاده کنید. http://khanevadeiran.ir/index.php    &n...
17 تير 1390

غزل وخوشگذرونی تابستونی

غزل این چند روزه حسابی مشغول شیطونیه. از وقتی بابا بزرگش فوت شده کمابیش خونه مامان بزرگش مونده .به خاطر تنهایی مامانیش وبازی با دختر عموش وحیاط خونه مامانیش.خوب اتیش سوزنده این چند روزی غزلی ما. به لطف شیطونیهاش این چند روزه تونسته بدون کمک دوچرخه سواری ویاد بگیره حسابی راه افتاده اسکیت واسکوتر کم بود حالا دوچرخه بدون کمک هم اضافه شد.   این دفعه هم که از سه شنبه شب خونه مامانیش مونده .بعدش هم چهارشنبه بهم تلفن کرده میخوام برم خونه خاله هدیه اصلا انگار نه انگار که من و باباش دلمون براش تنگ میشه ومیخوایم که خونه باشه  از دست تو غزل. خودش هم تلفن کرده با خالش هماهنگ کرده که شب هم میخواهد بمونه خونشون....
11 تير 1390

فوت بابا بزرگ غزل

                            سلام به همه دوستان دوستای خوبم شرمنده روی همتونم که نتونستم بهتون سر بزنم وکامنتهاتون دیر تایید شد. متاسفانه بابابزرگ غزل به رحمت ایزدی پیوست و به همین علت نتونستم بهتون سر بزنم. از همتون عذر میخوام.                      ...
30 خرداد 1390

اخرین روز کلاس اول

دیروز اخرین روز کلاس اول غزل بود. خانم معلم برای بچه ها جشن الفبا گرفت که متاسفانه من دیر رسیدم ونتونستم عکس بگیرم. هدیه بچه ها هم عکسشون با لباس فارغ التحصیلی بود. همه بچه ها خوشحال بودند از اینکه کلاس اولو پشت سر گذاشتن وبرای کلاس دوم باید اماده شن. غزل تقریبا از همه بچه های کلاس شماره تلفن خونشونو گرفت که باهم در تماس باشن. (جالب اینه که همین رسیدیم خونه دو تا از دوستاش بهش تلفن زدن وانگار که ده سال بود هم دیگرو ندیده بودن.) موقع اومدن به خونه توی حیاط مدرسه غزل با چند تا از دوستای صمیمیش عکس انداخت اونم چه عکسهایی با سرو وضع اشفته انگار که از جنگ اومده بودن از بس شیطونی کرده بودن. اینم چند تا عکس یادگاری از غزل ودو...
11 خرداد 1390

برای دوستان خوبم

دوستای خوبم سلام همین الان یه تاپیک توی نی نی سایت دیدم که خیلی ناراحت شدم.یه ادم از خدا بی خبر از عکس یه نی نی سو در حال استفاده مالیه. مامانهایی که عکس تو وبلاگ نی نیشون میزارن حتما یا رمز دارش کنند یا کد راست کلیک ممنوع بزارن برای وبشون. متاسفانه همه جا از این ادمهای سود جو پیدا میشه.
30 ارديبهشت 1390

عکسهای غزل

این تابلو نقاشی کار مهرشاد پسر خاله غزله.مرسی مهرشاد جونم   اینم عکس تارا دختر دایی غزل وغزله.   این عکسهاهم برای مامان هوراد جون که خواسته بودن.عزیزم ببخشید که دیر شد پی نوشت:من وبابای غزل عاشق این اهنگیم.برای همین این اهنگو انتخاب کردیم وگذاشتیم. ...
23 ارديبهشت 1390

تولد بابا وحید

               دیشب تولد بابا وحید غزل بود.غزل هم برای باباش کلی سورپرایز داشت.   خونه رو با کلی بادکنک تزیین کرد. برای باباشم یه عطر خوشگل با سلیقه خودش کادو گرفته بود. وقتی باباش از سر کار اومد خونه پرید جلوی باباشو گفت سورپرایز  خیلی باحال بود این حرکتش.بعد هم دسته گلی رو که خودش درست کرده بود گرفت دستش و جلوی باباش زانو زد گفت تقدیم به بهترین بابای دنیا. باباش چه لذتی برد از این صحنه. تا اخر شب هم حسابی با خاله ها عموهاومامان بزرگ وبابا بزرگ خوش گذروندیم.   طبق معمول هر سال هم غزل  وباباش باهم شمعهارو فوت کردن...
14 ارديبهشت 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به غزل کوچولو می باشد