غزلغزل، تا این لحظه: 20 سال و 2 ماه و 26 روز سن داره

غزل کوچولو

اخرین روز کلاس اول

دیروز اخرین روز کلاس اول غزل بود. خانم معلم برای بچه ها جشن الفبا گرفت که متاسفانه من دیر رسیدم ونتونستم عکس بگیرم. هدیه بچه ها هم عکسشون با لباس فارغ التحصیلی بود. همه بچه ها خوشحال بودند از اینکه کلاس اولو پشت سر گذاشتن وبرای کلاس دوم باید اماده شن. غزل تقریبا از همه بچه های کلاس شماره تلفن خونشونو گرفت که باهم در تماس باشن. (جالب اینه که همین رسیدیم خونه دو تا از دوستاش بهش تلفن زدن وانگار که ده سال بود هم دیگرو ندیده بودن.) موقع اومدن به خونه توی حیاط مدرسه غزل با چند تا از دوستای صمیمیش عکس انداخت اونم چه عکسهایی با سرو وضع اشفته انگار که از جنگ اومده بودن از بس شیطونی کرده بودن. اینم چند تا عکس یادگاری از غزل ودو...
11 خرداد 1390

برای دوستان خوبم

دوستای خوبم سلام همین الان یه تاپیک توی نی نی سایت دیدم که خیلی ناراحت شدم.یه ادم از خدا بی خبر از عکس یه نی نی سو در حال استفاده مالیه. مامانهایی که عکس تو وبلاگ نی نیشون میزارن حتما یا رمز دارش کنند یا کد راست کلیک ممنوع بزارن برای وبشون. متاسفانه همه جا از این ادمهای سود جو پیدا میشه.
30 ارديبهشت 1390

عکسهای غزل

این تابلو نقاشی کار مهرشاد پسر خاله غزله.مرسی مهرشاد جونم   اینم عکس تارا دختر دایی غزل وغزله.   این عکسهاهم برای مامان هوراد جون که خواسته بودن.عزیزم ببخشید که دیر شد پی نوشت:من وبابای غزل عاشق این اهنگیم.برای همین این اهنگو انتخاب کردیم وگذاشتیم. ...
23 ارديبهشت 1390

تولد بابا وحید

               دیشب تولد بابا وحید غزل بود.غزل هم برای باباش کلی سورپرایز داشت.   خونه رو با کلی بادکنک تزیین کرد. برای باباشم یه عطر خوشگل با سلیقه خودش کادو گرفته بود. وقتی باباش از سر کار اومد خونه پرید جلوی باباشو گفت سورپرایز  خیلی باحال بود این حرکتش.بعد هم دسته گلی رو که خودش درست کرده بود گرفت دستش و جلوی باباش زانو زد گفت تقدیم به بهترین بابای دنیا. باباش چه لذتی برد از این صحنه. تا اخر شب هم حسابی با خاله ها عموهاومامان بزرگ وبابا بزرگ خوش گذروندیم.   طبق معمول هر سال هم غزل  وباباش باهم شمعهارو فوت کردن...
14 ارديبهشت 1390

روز معلم

  روز معلم رو به همه معلم های خوب ومهربون تبریک میگم.            امروز یه سری رفتم مدرسه برای تبریک گفتن به معلم غزلی.واااااااااااااای چه غوغایی بود. بچه ها همه شاد وخوشحال مشغول تزیین کلاس بودن کلاسشون شده بود گل گلی.وقتی خانمشون اومد سر کلاس به جای انکه تبریک بگن شروع کردن ترانه اسمال اقا سیبیل سیاه رو خوندن همه حسابی جا خوردن از کارشون مث اینکه از قبل برنامه ریزی کرده بودن.                                   &nbs...
12 ارديبهشت 1390

امتحان کنید جالبه

سلام دوست جونا این پستو گذاشتم امتحانش کنید جالبه.      ۱. روي لينك زير كليك كنيد. ۲. سپس روي عبارت "click me to get trippy" كليك كنيد.  ۳. به مركز صفحه مانیتور به مدت 30 ثانيه خيره شويد. آنگاه .....   ۴. به دستي كه با آن موس را نگه داشته ايد نگاه كنيد بدون آنكه دست خود را حركت دهيد ...... http://www.neave.com/strobe اگه دوست داشتید بهم بگید چی شد    body{background:white url( http://www.mycutegraphics.com/backgrounds/stars/starbg19.gif ) fixed;} ...
2 ارديبهشت 1390

خبر خبر

                                     امروز اولین دندون شیری غزل خانم لق شد.                         غزل هم داره از خوشحالی مث فرشته ها بال در میاره.    غزل جونم مبارکه.                          &...
27 فروردين 1390

واااااااااااااااااااااااااای غزل

غزلی امشب حسابی از ذستت عصبانیم.  اخه کلی درس داشتی ولی اصلا توجه نمیکردی حواست جای دیگه بود   وهمش میگفتی خسته شدم خسته شدم.      ولی میدونم همه این بهونه هات برای نبودن بابا وحید.از دیشب همش بهونه بابا   وحیدو میگیری میگی چرا همش بابا باید بره بیمارستان مراقب بابایی باشه.کلی هم برای بابات گریه کردی   ولی خب چاره چیه عزیزم باید یه کوچولو تحمل کنی. خلاصه امشب با تمام این بهونه هایی که گرفتی درساتو خوندی  . فقط مونده دیکته شب که گفتی صبح مینویسیش.حالا صبح ببین چه بلایی میخوای سرم بیاری............    امشب که به خیر گذشت تا فردا بب...
21 فروردين 1390

اردوی مدرسه ای

دیروز وقتی غزل از مدرسه اومد گفت فردا اردوی مدرسه ای داره.کلی هم از این بابت خوشحال بود. منم امروز وقتی میخواست بره مدرسه براش کلی خوراکی وعروسکی که مورد علاقه منو خودشه دادم ببره مدرسه. اسم عروسکشو صدف گذاشته ومیگه خواهریمه. چون من این صدف خانمو خیلی دوسش دارم قبل اینکه بره مدرسه کلی سر به سر منو باباش گذاشت . میگفت:اگه تو مدرسه گم بشه چی؟ یا اگه خودشو کثیف کنه؟......................................همینجوری ادا واصول دراورد تا سرویس اومد دنبالش وغزل خانمو برد مدرسه. چند ساعت بعد منم برای دیدن معلمش رفتم مدرسه.واااااااااااااااااااااااااااااای چه خبر بود.کلاس اولیها همه تو حیاط بودنو بازی میکردن عین این جوجه های رنگی. یاد...
18 فروردين 1390

بهترین سیزده بدر

دیروز صبح ما هنوز خواب بودیم که تلفن زنگ زد.وقتی گوشیو برداشتم خاله غزل پشت خط بود .گفت وب غزلو دیده ناراحت شده وبه خاطر غزل میاد که با هم بریم بیرون. غزل وقتی متوجه شد که همه میان تابا هم بریم سیزده بدر خیلی خوشحال شد وقتی که خاله ها عموها اومدن خونه ما کلی سرزنشم کردن که چرا تو وب غزل نوشتم که ضد حال زدن من بیچاره هم شدم اینجوری . خلاصه همه باهم رفتیم.کلی هم به همه خوش گذشت .غزل هم با یه دخملی به اسم سرور اشنا شدو کلی با هم رفیق شدن .باهم کلی بازی کردن. بعدش همه با هم دژوال بازی کردیم.من بابا وحید عموهاوخاله ها وغزل و دوستشو باباش. وسط بازی یهو توپ رفت زیر پای عمو مهدی .اونم افتاد روی توپ نمیدونین چه صحنه ای بود توپ بیچاره زیر عمو&...
14 فروردين 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به غزل کوچولو می باشد