چهارشنبه اخر سال
دیشب عمو مهدی غزل یه اتیش کوچیک برای غزل درست کرد تاغزل درست و حسابی طعم چهارشنبه سوری رو بچشه.غزل جونم حسابی ترسش ریخت و اخراش که اتیش کمتر بود حسابی از روی اتیش پرید .
امسال اولین سالی بود که غزل از روی اتیش می پرید البته اول با کمک بابا هوشنگش وبعد تنها پرید .یه اتفاق کوچولو هم افتاد که.....
حالا هم میخواد خودش یه کمی از اتفاق دیشب تو وبلاگش بنویسه......
یک روزکه چهارشنبه سوری بود پدربزرگم جفتپا از اتش پرید و پاش لیز خورد.
وکافشنش سوخت.من به اوگفتم که یکی دیگه برای شما میخرم و اورابوسیدم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی